سینمای روسیه

سینمای روسیه و گسترش ادبیات

سینمای روسیه 

هنر جدید فیلم سازی از سوی حزب کمونیست مورد حمایت قرار می گرفت. بنابراین ” دوران طلایی ” سینمای شوروی که مشهورترین فیلم های صامت در آن دوران ساخته شد – از جمله فیلم رزمناو پوتمکین ساخته سرگئی آیزنشتاین ( ۱۹۴۸ – ۱۹۸۹ ) – به سرعت نابود شد ، چرا که کارگردانان فیلم مجبور بودند سیاست های رسمی کمونیسیتی را در آثار خود منعکس سازند. سبک آیزنشتین بر این پایه قرار داشت که قدرت سینما در چگونگی بازسازی جهان از طریق تدوین و منتاژ فیلم تهفته است و نه در توانایی آن برای ثبت واقعیت.

استالین ، که از سوی دیگر از نیروی تصاویر بر عموم مردم تاثیر گذار بود ، تحت تاثیر قرار گرفته بود ، تاکید می کرد که رئالیسم سوسیالیستی تنها شیوه پذیرفته شده برای صنعت فیلم دولتی است. با وجود این محدودیت ها فیلم الکساندر نوسکی ( ۱۹۳۸) آیزنشتاین به باور پروکوفیف به موفقیت دست یافت و هنوز به عنوان یکی از بزرگ ترین فیلم های جنگی در همه ی دوران ها ارزشمند است.

پس از مرگ استالین ، دوره تازه و پر شوری در فیلم سازی آغاز شد. در دهه ی هفتاد میلادی سینمای اتحاد جماهیر شوروی بر خود می بالید چرا که بالاترین سرانه ی تماشاگر را در اختیار داشت. آندری تارکوفسکی ( ۱۹۸۶ – ۱۹۳۲) کارگردان با ساخت هفت فیلم ، از جمله آندری روبلف ( ۱۹۶۹) که زندگی و کشمکش های هنری نقاش بزرگ شمایل را به عنوان موضوع بر گزیده بود ، شهرتی جهانی کسب کرد. در دهه هشتاد گروه جدیدی از کارگردانان روسیه از جمله نیکیتا میخالوف مشهور ، در صف مقدم فیلم سازی قرار گرفتند ، و فیلم های خلاقانه و پر شور را به جهانیان عرضه کردند. این کارگردانان آزاد بودند تا روسیه را به عنوان موضوع برگزینند و نکات انتقادی در تاریخ این کشور را بررسی کنند.

سرگی دیاگیلف ( ۱۹۲۹ – ۱۸۷۲ )

سرگی دیاگلف یکی از بانیان همه فن حریف هنر نه تنها نمایشگاه های نقاشی تکان دهنده برگزار می کرد، بلکه به برگزاری کنسرت ، اپرا و باله می پرداخت ، و با استعداد ترین هنرمندان عصر خود – از جمله رقصنده ها ، موسیقیدان ها ، طراحان رقص ، طراحان صحنه و لباس – را گرد هم می آورد و به صورتی بی نظیر به همکاری وا می داشت.

دیاگیلف  که فرزند یک افسر ارتش بود ، در خانواده ای فرهنگی رشد کرد. در خانه ی پدری کتاب و هنر و موسیقی او را احاطه کرده بود. گرچه در رشته ی حقوق موفق بود ، اما به موسیقی بیشتر توجه می کرد. در سال ۱۸۹۹ دیاگیلف به تاسیس نشریه ای همری کمک کرد و در ایمپریال تئاتر برای ” طرح های خاص ” مقامی به دست آورد .

ار سال ۱۹۰۶ به بعد دیاگیلف نمایشگاه هایی ترتیب داد که علاقهه ی وسیع او را به نقاشی ، موسیقی ، رقص و طراحی ارضا می کرد. گروه برجسته و تاثیرگذار باله او با عنوان بالت روسس در سال ۱۹۰۹ در پاریس و در سال ۱۹۱۱ در لندن به اجرای برنامه پرداخت. او مجموعه ای از باله های بدیع و جنجالی را به همراه ایگور استراوینسکی آهنگ ساز روی صحنه برد که این مجموعه شامل مرغ آتش در سال ۱۹۱۰ ، پتروچکا در سال ۱۹۱۱ و آیین بهار در سال ۱۹۱۳ است.

دیگر آهنگ سازانی که دیاگلف با آن ها کار کرد عبارتند از : دبئسی ، راول و پروکوفیف . او همچنین از نقاشان مشهور همچون بنویس ، باکست ، ماتیس ، پیکاسو و باراک دعوت کرد تا به طراحی صحنه و لباس برای آثار او بپردازند. گئورگ بالانخین ( ۱۹۸۳ – ۱۹۰۴ ) ، یکی از شاگردان دیاگلف به ایالات متحده مهاجرت کرد و به یکی از مهم ترین طراحان رقص تبدیل شد.

گسترش ادبیات 

در سال ۱۹۹۷ کتاب هایی خود یاری در میان پرطرفدارترین کتاب های روسیه قرار داشتند ، گزیده های آثار زیکموند فروید و رمان های معمایی نیز از جمله کتاب های پر فروش بودند. اما ادبیات کلاسیک روسیه هنوز هم در میان کتاب خوانان روسیه طرفداران بسیاری دارد. بسیاری از مردم در غرب و دیگر نقاط جهان از طریق ترجمه ی ادبیات روسیه برای نخستین بار با فرهنگ آن کشور آشنا شده اند.

در سراسر قرون وسطایی و آغاز دوران نوین ، ادبیات عامه شامل قصه ها و آواز های حماسی رشد می کرد و پایه و اساس طرح های نوسندگان آینده را فراهم می ساخت. اما ادبیات روسیه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به بالاترین سطح دستاورد های ادبی دست یافت.

اشعار الکساندر پوشکین ( ۱۸۳۷ – ۱۷۹۹ )  آغاز گر دوران درخشان ادبیات روسیه بود. آثار وی به ویژه از لحاظ درون مایه و شخصیت پردازی تاثیری عمیق بر ادبیات و هنر داشت. یک مورخ موسیقی به توصیف این نکته می پردازد که آهنگ سازان روسیه چگونه در صد سال بعدی بر اساس داستان ها ، اشعار و نمایش نامه های پوشکین آهنگ می ساختند. به گفته ی او به نظر می رسد برتری ادبی پوشکین قدرت نبوغ ملی مردم روسیه را اثبات می کند.

پوشکین که در خانواده ای اشرافی در مسکو متولد شده بود در سی و هفت سالگی در گذشت ، او در زندگی کوتاه خود بیش از هفتصد قطعه شعر و دیگر آثار ادبی آفرید. شعر روایی او با عنوان سوار برنزی The Bronze Horseman – 1833 اغلب به عنوان نتیجه دیدگاه پیچیده پوشکین درباره ی مردم روسیه و سرنوشت آن ها تلقی می شود. دیگر آثار برجسته ی او عبارتند از : رمان منظوم یوگنی اونگین ( ۱۸۳۰ – ۱۸۲۳  ) و نمایش تراژیک بوریس گاندونوف ( ۱۸۲۵ ) که بر اساس شخصیت های واقعی شکل گرفت و بعد ها به عنوان دورنمایه اپرای موسورگسکی  مورد استفاده قرار گرفت.

یک نواختی ، تعادل و سادگی زبان پوشکین نشان گر او به زبان روسی است. پوشکین در نامه ای در سال ۱۸۲۳ می نویسد : ” دوست ندارم نزاکت اروپایی ها و ظرافت فرانسوی ها را به زبان بیفزایم . خشکی و سادگی بهتر با هم هماهنگ می شوند. ”