تراژدی مرگ پوشکین در یک دوئل ، حرفه ی نویسنده ی جوان دیگری با نام میخاییل لرمونتوف ( ۱۸۴۱ – ۱۸۱۴) را باخطر مواجه ساخت. پس از آن که وی از سرنوشت پوشکین آگاهی یافت شعری با نام مرگ شاعر Dead of a Poet – ۱۸۳۷ سرود و نیروهای فاسد درباره روسیه را که در مرگ پوشکین نقش داشتند ، تقبیح کرد. این شعر موجب شد تا لرمونتوف یک سال را در تبعید در قزاقستان به سر برد. جزئیات این تبعید به دقت ، در رمان قهرمان عصر ما ( ۱۸۴۰ ) بیان شده است . این رمان شامل پنج داستان است که همگی بر داستان عشق قهرمان آن ، پچورین ، تمرکز یافته اند. هنگامی که از زوایای مختلف به زندگی پچورین نگریسته می شود ، داستان ها فاقد توالی زمانی هستند. ساختار پیچیده و تمرکز بر روان شناسی شخصیت اصلی موجب شد تا نویسندگان مطرح دیگر از این روند پیروی کنند.
نویسنده ی برجسته پس از لرمونتوف نیکلای گوگول ( ۱۸۵۲ – ۱۸۰۹ ) بود . وی دوست پوشکین و اهل اوکراین بود و در سن پترزبورگ به عنوان کارمند دولت و معلم مشغول به کار بود. گوگول زندگی روزمره را به عنوان موضوع آثار خود برگزیده بود. او با عناصر خیال انگیز استثنایی و غنایی سبکی آثار خود را آکنده می ساخت. رمان او ارواح مرده ( ۱۸۴۲ ) به عنوان یکی از بزرگ ترین رمان های روسیه شناخته می شود و مجموعه داستان های کوتاه او شامل داستان شنل هنوز نیز به عنوان الگوی این ژانر مطرح است.
دایتایوفسکی ، تولستوی و چخوف
در دهه ۱۸۲۰ دو تن از بر جسته ترین نویسندگان روسیه فئودور داستایوفسکی ( ۱۸۸۱ – ۱۸۲۱ ) و لئو تولستوی ( ۱۹۱۰ – ۱۸۲۸) متولد شدند . این دو نویسنده ی بزرگ با یکدیگر رمان روسی را به اوج خود رساندند. پیچیدگی زندگی شخصی این دو نویسنده با زندگی شخصیت هایی که می آفریدند رقابت می کرد. تولستوی اشراف زاده و وارث چهار هزار جریب زمین بود و هیچ گاه درباره ی مسائل مالی نگران نبود. او به مشهور ترین نویسنده ی عصر خود در روسیه تبدیل شد ، و حق امتیاز فراوانی از رمان حماسی و ماندگار خود ، جنگ و صلح ( ۱۸۶۹) و داستان عاشقانه ی تراژیک آنا کارنینا ( ۱۸۷۶ ) کسب کرد. اما در مقابل داستایفسکی از خانواده ای متوسط بود و اتز موقعی که خودش را شناخت با بدهکاران دست به یقه بود .
تولستوی جوانی خود را در دانشگاه ، خدمت نظام وظیفه و سپس سفر به اروپا گذراند. داستایفسکی به گروه سوسیالیست ها پیوست و به عنوان مجازات به سیبری فرستاده شد. جالب توجه است که هر دو نفر به مذهب روی آوردند تا درون مایه اخلاقی آثار خود را از مذهب بگیرند. تولستوی به ویژه به عنوان مدافع اولیه اعتراض های بدون خشونت و نیز طرف دار مهاتما گاندی رهبر سیاسی و روحانی هند شناخته شد. داستایفسکی در مسائلی همچون بی ایمانی، گناه، رنج و امکان رستگاری در گیر شد و رمان های عظیم او از جمله جنایت و مکافات ( ۱۸۶۶ ) و برادران کامازوف از این موضوعات سرشار بودند.
تولستوی در سال ۱۸۸۰ پس از مطالعه رمان خانه اموات ( ۱۸۶۲) اثر داستایفسکی در نامه ای به یک دوست نوشت: ” در ادبیات مدرن و حتی در آثار پوشکین کتابی بهتر از این ندیده ام. اگر داستایفسکی را ملاقات کردی به او بگو که من به او عشق می ورزم . ” در سال ۱۸۸۱ ، پیش از آنکه ملاقاتی بین دو نویسنده برنامه ریزی شود ، داستایفسکی ناگهان در گذشت و تولستوی تا ۸۲ سالگی زنده ماند و در ایستگاه کوچک راه آهن پس از سال ها جدایی از همسرش در گذشت.
پس از تولستوی ، نویسنده ی مستعد دیگری با نام آنتوان چخوف ظهور کرد. چخوف پزشکی بود که علاوه بر پرداختن به حرفه ی پزشکی برای تامین مخارج خود و خانواده اش داستان می نوشت و طراحی می کرد. چخوف تولستوی را در سال ۱۸۹۵ ملاقات کرد و بدین ترتیب این دو نفر با یکدیگر دوست شدند ؛ تولستوی داستان های چخوف را تحسین می کرد و می گفت : ” چخوف در نثر همچون پوشکین است ” . اما چخوف همچنین می دانست که او باید مسیر خود را بپیماید. شهرت چخوف در غرب به دلیل اجرای چهار نمایش نامه ی او کاکائی ، دائیوانیا ، سه خواهر و باغ آلبالو است.
صداهای قرن بیستم
در دوران کمونیسم ادبیات و آثار ادبی رسمی و غیر رسمی – همانند هنر های تجسمی – رشد کرد شمار زیادی از نویسندگان روسی مهاجرت کردند ، این حادثه غم انگیز و شکستی قابل درک برای آنان بود که در خاک روسیه باقی مانده بودند. سال ها تبعید ، حبس و آزار و اذیت زندگی نویسندگان را به اندازه ی کافی دشوار ساخته بود که بتوانند به نوشتن انتقادی درباره ی تجربه ی اتحاد شوروی بپردازند.
کنترل بر نویسندگان و آثار آنان به آرامی در اواخر دهه پنجاه و دهه شصت میلادی در دوران حکومت خروشچف کاهش یافت. در این دوره الکساندر سولژنیتسین aleksandr solzhenitsyn وضعیت موجود در اردوگاه های استالینم را در رمان مشهور خود با عنوان یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ توصیف کرد. گرچه مقام های اتحاد جماهیر شوروی به او اجازه دادند تا جایزه ی نوبل سال ۱۹۷۰ را بپذیرد ، سه سال بعد او تبعید شد ( او به اختیار خود تا همین اواخر در تبعیدگاه مانده بود ) . دیگر برندگان روسی جایزه ی نوبل ادبیات عبارتند از ایوان بونین ( ۱۹۳۳ ) ، بوریس پاسترناک ( ۱۹۵۸ ) ، میخاییل شولوخوف ( ۱۹۶۵ ) و یوزف برودسکی ( ۱۹۸۶ ).
موتنع رسمی پیش روی ادبیات و نویسندگان معاصر در دوران حکومت گورباچف محو شدند. کتاب هایی که پیشتر ممنوع بودند ، در این دوران در دسترس خوانندگان قرار گرفت. مجلات ادبی در تیراژ میلیونی به چاپ رسیدند و جوایز ادبی تازه پدید آمدند. افق ادبی امروز در روسیه باز و گسترده است. همچون دیگر بخش های هنر ، صداهای جدیدی ظهور یافته اند که آماده اند مخاطبان فراوان و با احساس را با یکدیگر مرتبط سازند.