سلطان سلیمان

سلطان سلیمان

امپراتوری عثمانی در دوران سلطنت سلطان سلیمان از سال 1520 تا 1566 به اوج قدرت سیاسی و فرهنگی خود دست یافت . او را در غرب به علت ثروت دربارش (( سلیمان باشکوه )) می نامیدند . اما مردم امپراتوری به دلیل وضع قوانین عادلانه به او لقب (( سلطان سلیمان قانونی )) داده بودند . در پایان زندگی او ، امپراتوری عثمانی قدرت حاکم در دریای مدیترانه بود و بخش اعظم بالکان ، شمال آفریقا و خاورمیانه زیر سلطه این امپراتوری قرار داشت . سلطان سلیمان در نامه ای به پادشاه فرانسه خود را این گونه توصیف می کند : (( من سلطان سلاطینم ، من شهریار شهریارانم ، منم که به پادشاهان جهان تاج می بخشم ، من سایه خداوند روی زمینم .))

سلطان سلیمان در سیزده جنگ خونبار ، ارتش خود را که متشکل از پنجاه هزار سرباز بود ، شخصا فرماندهی کرد . این در حالی بود که در فاصله میان جنگ ها شعر می سرود و آثار ارسطو ، فیلسوف مشهور یونانی ، را مطالعه می کرد . روزهای جمعه سلطان سلیمان ردایی از خز به دوش می انداخت و عمامه ای که زینت آن الماس و پر طاووس بود ، بر سر می گذاشت و سوار بر اسبی سفید از کنار جمعیت انبوهی می گذشت که برای برگزاری نماز به سوی مسجد ایاصوفیه می رفتند .

 

حتما بخوانید : تاریخ ترکیه – سلطان محمد دوم و پیشرفت های داخلی

 

در حرم سلطان مادر او ، صیغه هایش ، بچه های کوچک و نیز کنیزها زندگی می کردند . سلاطین زن دائم نمی گرفتند ، اما چهار زن صیغه ای اول که پسری برای سلطان به دنیا می آوردند ، همسران سلطان نام می گرفتند و پسران آن ها به ترتیب در انتظار تاج و تخت می ماندند . سلطان سیصد زن صیغه ای داشت . این زنان بردگانی بودند که از سراسر قلمرو امپراتوری عثمانی به حرم آورده بودند . سلطان سلیمان یکی از صیغه هایش فرزند پسری داشت . اما پس از گذشت مدت کوتاهی کنیز تازه ای از روسیه ، دختری با نام رکسلانا به حرمسرای سلطان راه یافت . سلیمان به عشق او گرفتار شد و درمورد امور دولت با او مشورت می کرد و سرانجام ازدواج سلیمان با رکسلانا سراسر امپراتوری را متعجب کرد . نفوذ رکسلانا در سلطان به قدری زیاد بود که او سلطان را وادار ساخت بزرگ ترین پسرش وارث محبوب تاج و تخت را به قتل برساند . رکسلانا پیش از سلیمان از دنیا رفت اما او به هدف خود دست یافت . هنگامی که سلیمان در سال 1566 پس از چهل و پنج سال سلطنت در گذشت ، سلیم پسر رکسلانا به سلطنت رسید .